غصب آسیای مرکزی و پایمالی فرهنگ مردم این منطقه توسط روسهای تزاری با زور سرنیزه و توام با خونریزی بود. بطور مثال در فتح گوک تپه  توسط ژنرال اسکوبلوف در عرض دو روز بیش از 14500 نفر کشته شدند. روسها در مقابل غرب خود را سپر بلا برای اروپاعنوان کرده که  ازهجوم وحشی هائی مانند چنگیز  و تیمور جلوگیری میکنند. به نظر میرسد که  این ادعا در درون روسیه باور شده و کار آمد بیشتری داشته است، چه در ادبیات روسی اثری که حمل بر شفقت و نیکخواهی برای مردم زجر دیده آسیای مرکزی ابراز شود دیده نمیشود در صورتیکه این امر  در مورد جنگهای قفقاز و داغستان به گونه دیگریست، مانند اثرهای لئو تولستوی چون« اسیران قفقاز و حاجی مراد» که عطوفت ومسالمت را در آنها حلال مشکلات جوامع آنسانی میبیند. بر عکس آن فیدرو داستایوسکی کشتار انسانهای بی گناه مانند  مردم گوک تپه و جلادانی چون ژنرال خونین چشم “ اسکوبلوف “ را می ستاید و تصرف آسیای مرکزی با „مردم وحشی“ آن را بختی برای روسیه میبنید که میتواند آن کشور را تبدیل به امریکای دوم  نماید!.

داستایوسکی

داستایوسکی که ده سال از عمر شصت ساله خود را به خاطر مسائل سیاسی در سیبری گذرانده بود، مبتلا به صرع بود وبدینجهت به تجویز پزشکان  بارها برای استفاده از آبهای معدنی به شهرهای ویسبادن و بادن بادن آلمان رفته بود ولی کازینوهای معروف این شهرها او را بیمارگونه بطرف قمار رولت کشیدند و از این رو وی همیشه مقروض بود که قسمتی از آنرا معشوقه ای در پاریس و نیز همسر دومش تادیه میکردند. داستایوسکی با وجود اقامت های طولانی در اروپای غربی، شاید به خاطر باخت هایش در قمار، از مردم آنجا به ویژه آلمانی ها و اتریشیها(که آن زمان مجارستان نیز ضمیمه آن بود) متنفر بود و معتقد بود که آنها به روسیه از منظر بالا به پائین مینگرند و از این کشور بهره میبرند. این احساس را در بعضی نوشته های او میتوان یافت از جمله داستان „تمساح“: یک مرد آلمانی با تمساحش معرکه میگرفت. در حین معرکه تمساح یک دیپلمات روسی را بلعید. صاحب تمساح نه تنها برای نجات دیپلمات روسی اقدامی نکرد، بلکه با نشان دادن این „پدیده“ کسبش رونق بیشتری پیدا کرد.

داستایوسکی پیش از مرگ در آخرین قسمتهای خاطرات روزانه اش تصاحب آسیای مرکزی با کمک مردانی چون اسکوبلوف را امری ضروری برای روسیه میداند  که با دوری از اروپای غربی و اتکا به نفس، علم و صنعت و کشاورزی آنها را پشت سر خواهد گذاشت .  گوئی آسیای مرکزی برای او جواهری بی صاحب! بر روی زمین بود که فقط باید خم شد و آنرا برداشت.

بخش هائی از این نوشته که نمایشگر افکار او در خط سیاست دولت تزاری میباشند در زیر میایند[1] :

گوگ تپه تسخیر شد وترکمنان تکه هرچند نه بطورکامل، مقهور شدند، بهر حال شکی در پیروزی ما نیست. مردم ومطبوعات ابراز خوشحالی میکنند. به ویژه با عدم موفقیت ژنرال لوماکین و تدارکات برای حمله بعدی گفته میشد:“ ما را به آنجا چه کار؟، اصلا ما در آسیا به دنبال چه هستیم؟، چقدر پول در آنجا خرج شد، در حالی که ما در همین جا تحت فشار گرسنگی و دیفتری هستیم، مدرسه کم داریم و بسیاراز این گونه سخنان…….. البته این هم بود که کسی از عملیات انجام شده مطلع نبود و این امر فقط اخیرا توسط  اخبارمطبوعات خارجی درز پیدا کرد و در لحظات پایانی عملیات، جامعه روسیه از طریق تلگراف های اسکوبلوف از جریان مطلع گردید و از این رو مشکل است ادعا نمود که جامعه  ما  به وضوح مطلع بوده که رسالتمان در آسیا چیست و آسیا برای ما چه اهمیتی دارد ودر آینده چه ارزشی خواهد داشت………  . بطور کلی هنوز قسمتهای آسیائی روسیه و سیبری هنوز به چشم زائده ای نگریسته میشوند که روسیه اروپائی کمترین علاقه ای به آن نشان نمیدهد.  » ایا „ما“ یعنی اروپا، چیزی را در آسیا گم کرده ایم؟.“…ما اصلا به این آسیا احتیاجی نداریم…….   .». این گونه افاضات  نتیجه تراوش افکار بزرگ تیزهوشان ما هستند!.

…. با پیروزی اسکوبلوف  یک زمزمه قوی در آسیا وتا دورترین مرزهای آن به گوش خواهد رسید: « باز هم یک قوم وحشی و مغرور و متعصب مذهبی در مقابل تزار تعظیم کرد».  این زمزمه برای ما خوش آیند نیز هست. حالا در بین میلیونها نفوس تا هندوستان، بله، تا خود هندوستان به راحتی قبول میکنند که تزار شکست ناپذیر بوده و ضربه شمشیرش مقاومت پذیر نیست……. . مردم آنجا میتوانند خان و امیر خودشان را داشته باشند و در سرشان و  تصوراتشان، انگلیس مانند تهدید رعد و برقی جلوه کند که نیرویش آنها را مبهوت میکند ولی نام تزار باید بالای نام خان و امیر و پادشاه انگلستان باشد . خلیفه هر که و هرچه که میخواهد باشد، و لی بهرحال تزار ، تزارِ خلیفه هم هست.این اعتقاد باید پا بگیرد. …..

…… تسخیر آینده آسیا چه لزومی دارد؟. ما در آنجا دنبال چه هستیم؟. این لزوم بر این پایه است که روسیه فقط در اروپا قرار نگرفته، بلکه در آسیا هم میباشد  و یک روس فقط اروپائی نیست، بلکه آسیائی هم میباشد. ضمنا آسیا به ما امیدواری بیشتری میدهد تا اروپا و علاوه بر این ها: شاید آسیا در سرنوشت آینده ما شانس اصلی باشد. ……….. ما باید این ترس نوکرگونه را از خود دور کنیم که در اروپا ما را وحشی های آسیائی قلمداد خواهند کرد و در باره ما بگویند که ما بیشتر آسیائی هستیم تا اروپائی. این ترس از سرافکندگی که ممکن است اروپائیها ما را آسیائی به شمار آورند، تقریبا دویست سال است که ما را تعقیب میکند. …….. .چه کارها که نکردیم تا اروپائیها ما را به گونه خود به حساب آورند، ما را اروپائی و فقط اروپائی بشمارند و نه تاتار.  ………. [اروپائی ها]ما را به چشم غریبه ای در فرهنگشان، مزاحم، دزدان علوم و کسانی که با لباس آنها خود را می آرایند می نگرند. ترکها و صیهونیست ها از ما آریا ها از لحاظ فکری به آنها نزدیکترند. ………..[اگر ما حتی استقلال فکری پیدا کرده و افرادی چون نیوتن و ارسطو به بار آوریم و هم چنین موارد دیگر در هنر و صنایع پیشرفتی داشته باشیم]: اروپا حاضر است ما را به گونه ای قبول کرده و دست نوازشی بر سر ما بکشد ولی ما را بصورت همتا نمی پذیرد، ما را در نهان و یا آشکار تحقیر میکند، ما را در قیاس، به چشم انسانهای سخیف  با نژاد  پست می نگرد، ما گاهی باعث تهوع او میشویم، به ویژه هنگامیکه خود را بیشتر به گردنش آویخته و بر گونه اش بوسه برادرانه بزنیم.

…....[اگر از من این پرسشها را نمایند چنین پاسخ خواهم گفت]

[پرسش]: ایا آسیا چگونه میخواهد به ما استقلال بدهد؟، ما در آنجا به جای دست یابی به  استقلال به خواب آسیائی فرو خواهیم رفت.

 [پاسخ]: …….  حسی که با نگاه نو به آسیا در ما ایجاد میشود، میتواند مانند درکی باشد که هنگام کشف امریکا در اروپا ایجاد شد. واقعا آسیا امروز برای ما همان امریکای کشف نشده است. ورود ما به آسیای مرکزی باعث افزایش جرات و توان های ما خواهد بود…..

[پرسش]: در حالیکه بین ما  افراد کاهل وجود دارند، شما چگونه میتوانید ما را در آسیا به تحرک وا دارید و چه کسی پیش قدم برای حرکت میشود، حتی اگر صریح و روشن به او گفته شود که خوشبختی ما در آنجا نهفته است؟.

[پاسخ]: ما در اروپا مفت خوار و برده بودیم ولی حالا به عنوان آقا به آسیا میرویم. در اروپا تاتار بودیم در آسیا اروپائی هم هستیم. تاثیر اجرای ماموریت ما برای انتقال تمدن نیز نمیتواند بر ذهنیت ما اثر نگذارد و بر این پایه در همان حرکت های نخست ما را به آنجا خواهد کشانید. شروع کنید، بروید و در آنجا دو خط آهن بکشید یکی به سیبری و دیگری به آسیای میانه و شما فورا اثرات آن راخواهید دید………….. ایا  اصلا میدانید در آنجا مناطقی وجود دارند که  اطلاعات ما از آنجا از مرکز افریقا  هم کمترند؟ و ایا میدانید که چه منابع زیرزمینی در این سرزمین بی انتها وجود دارند؟. در آنجا چیزی نا مکشوف باقی نخواهد ماند، نه فلزات، نه مواد معدنی و نه معادن بیکران ذغال سنگ. این چیزها تماما کشف شده و طرز استفاده نو از آنها اختراع میشود. با کمک علوم میتوان برداشت محصولات از روی زمین را به پنجاه برابر افزایش داد، همان زمینی که حتی امروز به گمان ما صحرای خشکی بیش نیست. این انبار جدید غله، انسانها را به خود جذب کرده و باعث ایجاد صنایع و تولیدات میشود.

…….. هرکجا „اُروس“[ روس ها ] در آسیا بیاید، تبدیل به روسیه میشود و از روسیه قدیم، روسیه ای جدید متولد میشود. ……… انسانها باید متقاعد شوند که آسیا شانسی برای ما میباشد و ثروت ما در آنجا خفته است . آنجا سرزمینی بیکران میباشد در حالیکه حالا در اروپای تنگ  کمونیسم هم واردمیشود[2]، در آنجائیکه مردمش دسته دسته به گرد یک اجاق جمع شده، دکانها به تدریج بسته میشوند، وقتی که خانواده ها سرپناه خود را ترک کرده تا با هم در کمون زندگی کنند، وقتی که بچه ها در پرورشگاه ها رشد میکنند ( والدین سه چهارم آنها ناشناخته هستند)  در همان هنگام ما صاحب فضای بیکران هستیم. جنگل ودشت داریم، آن زمان فرزندان ما نزد پدرانشان زندگی میکنند و نه در جعبه های سنگی. آنها در باغ ها، مزارع سرسبز زندگی کرده و بالای سر خود آسمان زیبا را می بینند.  بله در آنجا فقط طلا در زمین نهفته نیست، در آنجا بسیاری از آرزو های ما که تصورشان را هم نداریم برآورده خواهند شد.

…………اگر کسی از انگلستان بترسد به هیچ جا راه پیدا نمیکند. از این رو باز هم مجددا میگویم: زنده باد اسکوبلوف و رزمندگان پر جراتش و احترام ابدی به رزمندگانی که نامشان دیگر در فهرست سربازان حاضر نیست!


[1] برگردان از متن آلمانی کتاب

Fjodor Dostojewski; Tagebuch eines Schriftstellers, 1873 und 1876-1881, Eine Auswahl,

Aufbau-Verlag, 2003

[2]  آن زمان تصور میشد که انقلاب کمونیستی از اروپای غربی شروع میشود.