عمری از مشق دوتا بود قدم همچون چنگ
تا خط من بیچاه بدین قانون شد
طالب من همه شاهان جهانند ولی
در بخارا جگر از بهر معیشت خون شد
عمری از مشق دوتا بود قدم همچون چنگ
تا خط من بیچاه بدین قانون شد
طالب من همه شاهان جهانند ولی
در بخارا جگر از بهر معیشت خون شد
در باب دعا گره گشایست دل من
من دل بدهم بکس برای دل تو
تو دل ندهی بکس برای دل من
ز ریشه جگرش دسته دسته سنبل آه
کدام صبح در اینجا در تبسم زد
که با غبار ندامت نرفت آخر راه
گره از کارفرو بسته ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خود بین بستند
دل قوی دار که بهر خدا بگشایند
[حافظ]
بودی چراغکی میکی و ایاغکی
معشوقکی شکرلبکی شوخچشمکی
بد مستکی جفا کنکی تر دماغکی
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزادست
[حافظ]
یا رب زگناه زشت خود منفعلم
وزقول بد و فعل بد خود خجلم
فیضی بدلم ز عالم قدس بریز
نا محو شود خیال فاسد ز دلم
العبد العاصی محمد تقی
1311
از رگ یاقوت صهبا میکشد
زرپرستی میکند دل را سیاه
آخر این صفرا بسودا میکشد
ای دل بهوس بر سر کاری نرسی
تا غم نخوری به غمگساری نرسی
چون شانه بزیر ان تاتن ننهی
هرگز بسر زلف نگاری نرسی
عبدالله کاتب سودایی